درست از لحظه‌ ای که دلم خواست یک وبلاگ باز کنم و بنویسم از دل نوشته هام و روز نوشته هام ، اونقدر دلزده و افسرده بودم که باز تصمیم به حذف همین وبلاگ هم گرفتم . تحقیقی که برای دانشگاه نوشته بودم به اتمام رسیده و فایل پی دی افش رو به همراه اسلاید ها و همه فایل‌ هاش به استاد ایمیل شده و منتظرم ببینم کی وقت ارایه میده که چهار نمره ارایه رو بگیرم . اما واقعا حال و حوصله این وضع زندگی رو ندارم . مدتیه که بیکار شدم و در خانه نشستم . 

امروز با یکی از دوستان برای جدی‌ تر گرفتن کاتلین صحبت کردم . من دوست دارم یک برنامه نویس بشم . ای کاش کسی بود که می تونست به من کمک کنه . خیلی دوست دارم برنامه نویسی و چیز هایی که برای کامپیوتر هستن یاد بگیرن . با اینکه درس دانشگاهم هیچ ربطی به کامپیوتر نداره ولی دوست دارم انصراف بدم . اصلا برام پولی که ازش درمیاد هم مهم نیست . فقط عاشق این کارم .

دوست دخترم هم مدتیه اذیته از دست من چون همش درگیر هر کاری هستم و درگیر درسم و وقت کمی براش میگذارم و کاملا هم درکش می کنم . چون هر پسری این انرژی رو حداقل برای دوست دخترش میذاره ولی من این کار رو نمی کنم . 

به قول بوکفسکی واقعا ادم ها در ۲۵ سالگی تمام می شوند .....

 

کاش بیایین منو پیدا کنین ..