باید قوی تر باشم

وقتی که توی هر کاری شکست میخورم  . وقتی که از جای اخراج میشم . وقتی که یک کاری رو شروع می کنم و نهایت منجر به شکست میشه باید یاد بگیرم که قوی تر باشم و ادامه بدم . همانطور که کارهایی که حسابی براشون زحمت کشیدم و تسلیم نشدم الان همشون رو دارم . پس باید براش زحمت بکشم .

باید قوی تر باشم و بتونم شرایط بد رو تحمل کنم . باید بتونم مرد باشم تحمل کنم . اگر کسی که دوستش دارم هم حرفی زد باید نشنیده بگیرم و تحمل کنم .. قوی تر باشم ..

نمیدونم ....

فیک شدم

روزگاری بود که من به راحتی هر طوری که بودم برای آدم ها بودم . واژه فیک یا همان تقلبی ، این روزها جانم را از مسایل‌های مختلفی نجات داده. جای تاسف و تهوع شده که ما آدم ها این روزها باید فیک باشیم . جایی که همه فیک هستن اگر Real باشی ضرر کردی . 

اول دوست داشتم همیشه با اسم خودم بنویسم . با اسم خودم کار کنم . با اسم خودم به کسی کمک کنم . اما الان فیک شدم . دوست ندارم کسی بدونه کی هستم . اگر به کسی کمک میکنم دوست دارم از دست کسی دیگه کمک کنم که حتی منو نشناسه . فیک بودن قشنگ نیست . اینکه رفتارت رو قایم کنی . اینکه چیزی رو نشون بدی که نیستی ولی ضرورت این شکلی حکم می کنه که فیک باشی . دوستی هات فیک باشن . روابطت فیک باشن . جایی میری فیک باشی . تجارت میکنی فیک باشی . کار می کنی فیک باشی . 

وقتی کسی از دل نیست و واقعی نیست باید فیک باشی تا بتونی خودت رو جمع و جور کنی . توی یکی از دوستان صمیمی خودم دیدم که چطور واقعی بودنش کار دستش داد و اون هنرش و پروژه ای که درست کرده بود رو در ظرف یک سال از دست داد و در عوض چه آدم های فیکی بودن که با دروغ و کارهای فیک امروز بدون هیچ استعدادی دارن جولان میدن و دارن پروژه هاشون رو پیاده می کنن . پس این دنیا یک دنیای فیکه . باید توش فیک برخورد کرد . باید فیک رفتار کرد . کسی که فیک نباشه ضرر می کنه . ای کاش این رو ده سال پیش می فهمیدم و آن وقت تصمیم های بهتری می گرفتم . ولی امروز هم دیر نیست . باید فیک بود . اینکه من چی هستم که هستم برای کسی نه ربط داره و نه مهمه .

قصد نوشتن پست ناراحت کننده ندارم . اتفاقا این پست رو هم با خوشحالی می نویسم که تازگی ها از فیک بودنم دارم لذت می برم . شاید بشه اسمش رو گذاشت اعتراف . ولی دیگه جدی نیستم روی هیچی .

تشویشم

او این روزها برای من منبع الهام و آرامش شده ، طوری که نمی‌دانم چگونه از یک مرگ حتمی نجات پیدا کردم . درست مانند فرشته‌ای که وقتی از آسمان در حال سقوط هستی آرام تو را در آغوش بگیرد و پایین بیاورد و نگذارد با مغز زمین بخوری . درست مثل آن نقشه زیرکانه‌ای که جنگ صد درصد شکست را پیروز می‌کند . درست مثل آن نوش‌ دارویی که درست چند ثانیه قبل از مرگ می‌رسد . درست مانند آن مرحمی که روی زخم‌های کشنده گذاشته می‌شود . درست وقتی که از آدم‌ها نفرت پیدا کرده ای و برای همه آرزوی مردن می‌ کنی پیدایش می‌شود . درست مثل همان خبر خوب شب امتحانی که امتحان به هفته بعد موکول شده است . هر چه بخواهم مقایسه کنم نمی‌تونم اتفاقی که افتاده را شرح کنم .

درست وقتی که از یک جنگ شکست خورده ای و بیمار شده‌ای درمانت کند و آرام آرام به میدان جنگ بفرستت تا پیروزی‌های چشمگیری به دست آوری . با آرامشی که دارد حواسش به تو باشد . تو را تشویق کند . تو را تقویت کند . مشوش باشی و آرامشت باشد . غمگین باشی و شادیت باشد. عصبانیتی باشی و معمولی ات کند ، بی‌حال باشی و انرژی ات باشد. چقدر داشتن چنین انسان‌هایی در زندگی آدم ‌ها لازم است . به شرطی که انقدر عوضی نباشی که قدرش را ندانی و اذیتش کنی . درست وقتی که من سعی داشتم پسری باشم برای نالایقان پست گرگ صفت ، آمد و نشانم داد عشق چیست . یادم داد که عشق هیچ وقت یک طرفه نمی‌شود . دوستی هیچ وقت یک طرفه نمی‌شود . از وقتی آمد همه بد های زندگی ‌ام را قلع و قمع کرده ام . آرام آرام در حال یاد گرفتن برنامه‌نویسی ام . بعد از گذشت ۵ سال دوباره وبلاگ ساختم و می‌ نویسم . دوستان جدیدی پیدا می کنم . به من پژمرده دوباره زندگی داد . چیزهای زیادی از او فهمیدم . فهمیدم که من آدم بی ارزشی نبودم . اتفاقا من با علاقه مند شدن به آدم های بی ارزش باعث شدم اون بی ارزشان و سگ صفتان ارزش پیدا کنند . درست مثل همان بیت وحشی بافقی که می فرماید:

  این همه مشتری و گرمی بازار نداشت        یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدارش شد من بودم        باعث گرمی بازار شدش من بودم

ارزش آن ها را من می دادم و گرنه چه کسی بهتر از من بود . حال بسیار خوشحالم از داشتن کسی که این را می فهمد . من را دوست دارد . من هم دوستش دارم . به او زندگی می دهم . به من زندگی می دهد . برای همدیگر زندگی می کنیم .برای همدیگر کار می کنیم و این همکاری دو جانبه و دوست داشتن دو جانبه من را از همه چیز نجات داد . من را از حس های بد نجات داد . خودم را پیدا کردم . وقتی که دست شغالان بودم زندگی بدی داشتم . پست های عاشقانه من در جاهای مختلف باعث طمع شغالان و خوکان می شد و دایما در حال ضربه خوردن بودم . یاد گرفتم که خوبی کردن برای آدمش می شود خوبی . شغال که خوبی نمی فهمد . حال از دست شغالان خلاصم . و حال می فهمم زندگی دقیقا چه معنا و مفهومی دارد . تفاوتی نداشت . چه دخترانی که شغال بودند و خود را لعل معرفی می کردند و چه پسران که کباده معرفت و شعور می کشیدند . حال کجایند ! با سیفون کشیدنی عذرشان را خواستم . باید آگاه بود . به قول وحشی بافقی که می فرماید

اینجا سر بازارچه لعل فروشی ست

مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفال است

اما این "او" بود که مرا فهماند که لعل کجاست . شغال کجاست . بعد از گذشت زمانی زیاد روز به روز بیشتر بر من ثابت گشت که او بود که من را از حال بد خودم نجات داد و من زین پس او را به طور درست و صحیح و نه یک عشق یک طرفه دوست دارم. برایش در وبلاگم (( عالیجناب عشق)) را ساختم که هرچه برای او بود در آنجا جا خوش کند .

امیدوارم اگر کسی شعور و معرفتش را داشت ، چنین انسانی نصیبش گردد. و معنای زندگی را بهتر فهمد ..

دوستش نداشتم

دوست دختری داشتم به اسم لیلا . این‌ها حاصل ارتباط من با خانم لیلاست که در قالب این پست می‌ نویسم . شاید اگر امروز شما هم دوست دختر داشته باشید این نکات برای شما هم مهم خواهند بود .

۱. دوست دخترتون باید شما رو دوست داشته باشه . براتون ارزش قایل باشه . اگر نیست بلاک

۲. دوست دخترتون نباید خودخواه باشه و همش به خودش فکر کنه . اگر نیست بلاک

۳. دوست دختر شما غلط اضافی میکنه که شما رو تحت سلطه خودش درمیاره و هر جوری که خودش دوست داره شما رو تبدیل میکنه. چنین آدمیه بلاک!

۴. دوست دختر شما باید سواد و شعورش به سواد و شعور شما بخوره . اگر نبود بلاک

۵. اگر دوست دختر شما حق نداره به جای شما تصمیم بگیره . این شکلی بود بلاک

۶. مذهبیه؟ بلاک! شک نکنید! بلاک!

۷. دوست دختر شما حق نداره به شما دستور بده که کجا برین کجا نرین! این شکلی بود بلاک

۸. شما باید به دوست دخترتون وفادار باشید و نباید با دختر دیگری چت کنید . ولی اگر دوس دخترتون کرم داره و همیشه به شما شک داره بلاک!

۹. شما حق دارین همکار،دوست،هم‌کلاسی کنترل شده ای از جنس دختر داشته باشید؟ حساسه روی این مساله ؟ بلاک!

۱۰. شما گاهی ممکنه همکار جنس مخالفتون بشین ؟ نق براش میزنه؟ بلاک!

۱۱ . اگر دوست دخترتون انقدر بیشعور و نفهمه که وقتی میگین درس و امتحان دارم باز مث کنه بهتون میچسبه بلاک!

۱۲. وقتی که دوست دخترتون براتون هزینه داره و هیچ قدمی براتون برنمیداره بلاک!

۱۳. وقتی یه کاری رو باهاتون شروع کرد که سرمایه گذاری از شما بود ولی کار نکرد اول پولتون رو از حلقومش بیرون بکشید بعد بلاک!

۱۴. برای همچین گهی موبایل نخرید حتی اگر ارزان قیمت باشه

۱۵. تفکر سیاسی شما باید با دوست دخترتون یکی باشه . اگر دیدین احمقه و نفهمه و اصلا گوش نمیده بلاک

۱۶. اگر نمی‌ذاره حرف بزنین و همش میگه بسه یه فحش پدر میتونین بهش بدین و بعدش بلاک

۱۷. اگر اطلاعات خصوصی تون رو در پست وبلاگی مثل احمق ها نوشته بود میتوانید به تمامی اعضای خانواده مذکر و مونثش فحش بدهید و بعد بلاک

۱۸. اگر اشتباه کرد فرصت اشتباه دوم بهش ندید و بلاک

۱۹. اگر بعد از مدتی فهمیدین اسمش لیلا نبوده چلغوز بوده باز هم می‌توانید بعد از چند فحش پدر بلاکش کنید

۲۰. اگر انقدر نفهم بود که ساعت سه نصف شب ۳۷ بار میس کال انداخته بود صبح بلند شید و بگین حتی تن فروش‌ها و مرغ گه خور هم میدونه سه نصف شب وقت خوابه . خانواده تو و تو چه هستی که این رو نمیفهمی و ۳۷ تا میسکال انداختی و بلاک

 

خلاصه اینکه وقتتون رو با آدم‌های گه تلف نکنید . عشق شرط و شروط داره . اگر چنین دوست دختری دارین میتونین بلاکش کنید . چون بعدها میفهمید که ثانیه ثانیه وقتتون رو چطور به لجن کشیدین. 

بت نسازیم

یک ویدیویی رو دیدم که یک روحانی در اون عرض می ‌کرد که توحید در دین توهمی بیش نیست و فقط ارادت به علی (ع) است که دین است . واقعا از شنیدن چنین چیزی ناراحت شدم . تا آنجایی که سال‌ های سال است می دانیم که اصول دین توحید ، معاد و نبوت است که در شیعه ۱۲ امامی که ما باشیم عدل و امامت هم جزوی از اصول دین محسوب می شود . بله که امامت هم جزوی از اصول دین است و ارادت به شخص حضرت امام علی (ع) هم جزوی از اعتقادات دینی است ، اما آیا همین امروز اگر حضرت علی در جامعه ما بود همین روحانی شرمنده اش نمی شد از زدن این حرف؟

حضرت علی (ع) برای توحید سرش به دو نیم تقسیم شد . پسرش حضرت امام حسن برای همین توحید و معاد و نبوت ، جگر مبارکش در تشت بیرون آمد و سر سالار شهیدان هم  برای همین توهید و معاد و نبوت و در نهایت دین بریده شد . آیا این روحانی شرمنده امامان و معصومین نمی شود؟

نه فقط در دین که ما انسان ها این روز ها خیلی بت پرست شدیم . حتی طرفداری بیش از حد از هنرمندان هم گاهی به درجه بت پرستی می رسد . گاهی باید برای همین بت پرستی های مان هم یک حد و مرزی بگذاریم که شرمنده خداوند و دین اسلام نشویم . چگونه ممکن است که توحید که یکی از اصول و پایه های دین است توهم باشد ؟ همه ما به ۱۲ امام ارادت ویژه و خاصی داریم . اما این ارادت باعث نمی شود که اصول دین را زیر سوال ببریم چون میدانیم که این حرف ها فقط ما را در مقابل امام دوازدهم شرمنده می کند .

من معمولا دوست ندارم در مورد مسایل اعتقادی صحبت کنم چون به نظر من دین من یک مساله شخصی است . اما این بار حس کردم که به دین من توهین شده و ای کاش که کمی در بت پرستی هایمان و حرف هایی که میزنیم دقت بیشتری داشته باشیم تا بیشتر از این شرمنده ائمه معصومین نشویم .

زلزله تهران

زلزله تهران که اومد مجبور شدیم سوار ماشین بشیم و بریم به یک جای امن . پس توی خیابون‌ ها می‌ چرخیدیم و من مردم رو تماشا می‌ کردم . همه بیرون بودند . انداختیم به اتوبان امام علی و رفتیم و یک جایی که احتمالا خیابان دور دور هم بود ایستادیم . اولین بار بود که اینقدر واضح اختلاف طبقاتی رو می‌ دیدم . ماشین هایی که تا ۵ میلیارد تومان قیمت داشتن مشغول جولان دادن در خیابان ها بودن . و شخصی داشت گل می فروخت سر چهار راه . چقدر دیدن این فاصله طبقاتی تخله . یعنی دولت مردای ما نمی بینن یا شاید هم می بینن و اولویت های مهمتری دارن .

یکی از دلایلی که هیچ وقت حتی حاضر نیستم توی رویاهامم رییس یک جای عمومی که با زندگی مردم سر کار داره بشم (چیزی مثل رییس جمهور) اینه که به محض دریافت مسولیت اگر همچین صحنه ای رو ببینم خودم رو مقصر می دونم و قطعا خودم رو می کشم . میگم حاصل تصمیم گیری های من شده این وضع .اما امثال ترامپ هم شاید بی خانمان ها رو می بینن و براشون اولویت چیز دیگه ایه . چیزی که از دنیا و اخبارش می فهمم اینه که سیاست مدار بودن شغلی نیست که منافع خلق و مردم توش باشه . مهم نیست چپ باشه راست باشه بالا باشه پایین باشه چه حزب و تفکر و ایدولوزی باشه . سیاست مدار میاد که امنیت زندگی خودش رو تامین کنه .. سیاست مدار میاد که چوپانی کنه . قرار نیست کسی برای مردم قدمی برداره . شعار ها قشنگن .. ولی قدمه کجاست؟

توی اکثر کشور ها همینه ... مردم به فدای من . باید به اوج چی رسیده باشی که مثلا این وضع رو ببینی و بعد اصلا برات مهم نباشه :)

دانیال میگفت

شرایط زندگی هر کسی برای خودش سخته . دیروز داشتم با دانیال حرف می‌ زدم . می گفت که داره خوب کار می کنه . پول خوبی هم درمیاره . اما واقعا دلیلی برای زندگی نداره . از طرفی یکم وضعیت کاریش سخت شده و نیاز به یک پارتنر رو حسابی توی زندگیش احساس میکنه . ولی هرگز این پارتنر رو نداشته . همیشه درگیر کار بوده و هم گیم میزده و هیچ وقت فرصتش رو پیدا نکرده که دنبال یه پارتنر باشه و حالا باید فشار زیادی رو تحمل کنه . من داشتم به حرف هاش فکر میکردم و فکر میکنم حرفش بیراه هم نیست . 

من هم الان شرایط سختی دارم . اما وجود یک پارتنر توی زندگی بهم خیلی زیاد کمک کرده . به طوری که حتی مواقعی که کاملا down میشم خیلی کمکم میکنه . سعی میکنه من رو خوشحال کنه به هر روش و طریقی که هست . شاید دانیال الان تونسته باشه یه شرایط نیمه ثابت برای خودش درست کنه و با کارهای نقشه کشی و این چیزها تونسته باشه یه امنیت مالی نسبی برای خودش درست کرده باشه ولی میدونم دانیال هم مثل من استرس داره و همش دنبال اینه بره دنبال کارهایی که واقعا دوستشون داره . براشون میخواد تلاش کنه ولی این انرژی که مجابش کنه که کارش رو کمتر کنه و بره به سر علاقه هاش نیست و نبودن یه پارتنر باعث شده که دانیال ترسوتر و ناامید تر به زندگی باشه به طوری که گاهی در مورد خودکشی حرف بزنه.

میشد خودم پارتنرش میشدم . ولی خیلی دوست دارم براش یه پارتنر پیدا کنم . چون خودم دارم تاثیر یه آدم رو تو زندگیم به وضوح احساس می‌کنم. نظر شما چیه؟

ساعت ۱۲:۳۴

دنبال زندگی بهتر دوییدن چقدر سخت شده . ولی همیشه سعی کردم قوی باشم .  همیشه سعی کردم توی هر کاری که شروع می کنم نهایت سعیم رو بکنم . امروز یک نمونه کارم رو فرستادم و با این متن روبرو شدم که نمونه کارت به درد ما نمی خوره . مهم هم نیست . گاهی فکر می کنم برم با کسی و کمکش کنم کاری کنه و هرچی سود کردیم نصف نصف . دوست داشتم مثل یکی از دوستام ویدیو یوتیوب بسازم و استریمر بشم . ولی کامپیوترش رو ندارم که بازی کنم . ندارم که استریم کنم . اصلا همین وبلاگ رو هم با یک نت زخمی می نویسم . ولی دارم سعی میکنم تلاش کنم . 

اگر یه روزی یکی از شما هم اومد توی این وبلاگ و شرایطش مشابه من بود باید بهش بگم که بجنگه . مثل من که تسلیم نمیشم . کار میکنم و پول هام رو جمع می کنم و کارهایی که دوست دارم رو انجام میدم . یکی از دوستام میگه میخواد پول هاش رو جمع کنه و یک استودیو خانگی درست کنه و من هم گفتم کمکش میکنم . ولی همش در حد کمک کردنه . 

نمی دونم از کجا میایین اینجا . ولی یه نصیحتی حرفی بهم بزنید که بتونم خودم رو جمع کنم . بی پول شدن بدترین دردیه که برای هر پسری می تونه رخ بده 

باز هم افسردگی

درست از لحظه‌ ای که دلم خواست یک وبلاگ باز کنم و بنویسم از دل نوشته هام و روز نوشته هام ، اونقدر دلزده و افسرده بودم که باز تصمیم به حذف همین وبلاگ هم گرفتم . تحقیقی که برای دانشگاه نوشته بودم به اتمام رسیده و فایل پی دی افش رو به همراه اسلاید ها و همه فایل‌ هاش به استاد ایمیل شده و منتظرم ببینم کی وقت ارایه میده که چهار نمره ارایه رو بگیرم . اما واقعا حال و حوصله این وضع زندگی رو ندارم . مدتیه که بیکار شدم و در خانه نشستم . 

امروز با یکی از دوستان برای جدی‌ تر گرفتن کاتلین صحبت کردم . من دوست دارم یک برنامه نویس بشم . ای کاش کسی بود که می تونست به من کمک کنه . خیلی دوست دارم برنامه نویسی و چیز هایی که برای کامپیوتر هستن یاد بگیرن . با اینکه درس دانشگاهم هیچ ربطی به کامپیوتر نداره ولی دوست دارم انصراف بدم . اصلا برام پولی که ازش درمیاد هم مهم نیست . فقط عاشق این کارم .

دوست دخترم هم مدتیه اذیته از دست من چون همش درگیر هر کاری هستم و درگیر درسم و وقت کمی براش میگذارم و کاملا هم درکش می کنم . چون هر پسری این انرژی رو حداقل برای دوست دخترش میذاره ولی من این کار رو نمی کنم . 

به قول بوکفسکی واقعا ادم ها در ۲۵ سالگی تمام می شوند .....

 

کاش بیایین منو پیدا کنین ..

هوای آفتابی

مدتی شده که استرس مثل خوره به جانم افتاده و جانم را می‌خورد. امروز از صبح روی یک پروژه نشسته‌ام و کلی برایش زحمت کشیده ام و پاورپوینتش را هم درست کردم که در وقت مناسب اون رو ارایه بدم . فعلا برای شروع این پست رو نوشتم تا بعد خدا چه خواهد .