گوجه سبز یا آلوچه

مثل دعوای خوردن حلیم با نمک یا شکر ، اینکه بگیم آلوچه یا گوجه سبز هم خیلی مساله سختی برامون شده . یه قسمت ایران میگن آلوچه و یک قسمت دیگه میگن گوجه سبز . ولی سوال اینه که خب که چی؟ بذاریم یه عده بگن گوجه سبز نمی میریم که . بذاریم بگن آلوچه که نمی میریم . واقعا سر اینها هم باید همدیگر رو مسخره کنیم؟

اصلا زبان برای این ساخته شده که بتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم . اصن جاش بگیم هعفهث . مهم اینه طرف مقابلمون بفهمه منظور ما چیه . حالا اینکه یه عده چی میگنش واقعا مهمه؟ یه موقع است شما جای آلوچه میگین آلوگوز! اون وقت میشه گفت که تلفظ درستش آلوچه هست . ولی حالا اینکه هلیم رو باید حلیم بنویسیم یا اینکه بگیم گوجه سبز یا آلو سبز یا آلوچه واقعا مهمه؟؟؟ مهم نیست! شاید بهتر باشه به جای این کارها دنبال حل مشکلات بزرگترمون باشیم تا اینکه اگر یکی گفت گوجه سبز بهش بخندیم بگیم آلوچه . زندگی این نیست 

خلاصه اینکه از بس گوجه سبز خوردم زبونم رفته !

من ناپلئون ..

تو دزیره ...

شب

شب شده و یه موزیک خاص .. تنهایی .. در انتظار آرامش ... و با کلی درد ..

توی این زمان خیلی مریض بودم . سر کار هم نمیرم . اکثرا روی تخت خواب هستم . گوشی رو برمیدارم به دوستا پیام میدم یه احوال پرسی کنم منصرف میشم ..

برای من الان جگر گوشم شاید مهم ترین کسیه که باهاش انس گرفتم و کلی باهاش حرف میزنم . امشب برای من یک شب خاصیه .. خسته ام

شکست خورده‌ها مشاور های بهتری ان ؟؟

داشتم با یکی از دوستانم حرف میزدم . یه جمله ای گفت که دلم گرفت . گفت میدونم شاید تو دلت بگی من ادم بی عرضه ای هستم و این همه ایده و فلان و دستور بهت دارم میگم . ولی یادت باشه شاید من شکست خورده باشم و هیچ کار پیروز شده ای نداشته باشم و الان هم زیر فشار مالی باشم ولی من مشاور بهتری ام . چون گاهی ادما پر ایده ان ولی بد شانسی میارن . یا مثلا اشتباهاتی میکنن که شکست میشه . پس اونا بهتر مشاوره شکست میدن . پس کارهایی که من کردم و نمیام بهت بگم بکن . ولی یه آدم پیروز هیچ وقت راه شکست رو نرفته و اون رو نمی شناسه . نمیدونه کدوم راه شکسته . و یک شکست خورده دقیقا میدونه راه شکست چیه !

نگاهی بهش انداختم و دیدم ... راست میگه ... چند مورد دیدم تلاشهاشو و کارهایی که کرد و نشد و فقط توی یک فقره سرمایه گذاری ۸۰ میلیون پس اندازش رو از دست داد و هیچ کاری هم نمی شد کرد حتی شکایت! برنامه هایی ریخت ولی رقبا نذاشتن کار کنه . بعد رفت سمت کارهای ویدیویی که باز هم اونجا شکست خورد . ولی پیشنهاداتش عالی بود ..

به نظر شما یه شکست خورده میتونه یه مشاور خوبی باشه؟

باید قوی تر باشم

وقتی که توی هر کاری شکست میخورم  . وقتی که از جای اخراج میشم . وقتی که یک کاری رو شروع می کنم و نهایت منجر به شکست میشه باید یاد بگیرم که قوی تر باشم و ادامه بدم . همانطور که کارهایی که حسابی براشون زحمت کشیدم و تسلیم نشدم الان همشون رو دارم . پس باید براش زحمت بکشم .

باید قوی تر باشم و بتونم شرایط بد رو تحمل کنم . باید بتونم مرد باشم تحمل کنم . اگر کسی که دوستش دارم هم حرفی زد باید نشنیده بگیرم و تحمل کنم .. قوی تر باشم ..

نمیدونم ....

فیک شدم

روزگاری بود که من به راحتی هر طوری که بودم برای آدم ها بودم . واژه فیک یا همان تقلبی ، این روزها جانم را از مسایل‌های مختلفی نجات داده. جای تاسف و تهوع شده که ما آدم ها این روزها باید فیک باشیم . جایی که همه فیک هستن اگر Real باشی ضرر کردی . 

اول دوست داشتم همیشه با اسم خودم بنویسم . با اسم خودم کار کنم . با اسم خودم به کسی کمک کنم . اما الان فیک شدم . دوست ندارم کسی بدونه کی هستم . اگر به کسی کمک میکنم دوست دارم از دست کسی دیگه کمک کنم که حتی منو نشناسه . فیک بودن قشنگ نیست . اینکه رفتارت رو قایم کنی . اینکه چیزی رو نشون بدی که نیستی ولی ضرورت این شکلی حکم می کنه که فیک باشی . دوستی هات فیک باشن . روابطت فیک باشن . جایی میری فیک باشی . تجارت میکنی فیک باشی . کار می کنی فیک باشی . 

وقتی کسی از دل نیست و واقعی نیست باید فیک باشی تا بتونی خودت رو جمع و جور کنی . توی یکی از دوستان صمیمی خودم دیدم که چطور واقعی بودنش کار دستش داد و اون هنرش و پروژه ای که درست کرده بود رو در ظرف یک سال از دست داد و در عوض چه آدم های فیکی بودن که با دروغ و کارهای فیک امروز بدون هیچ استعدادی دارن جولان میدن و دارن پروژه هاشون رو پیاده می کنن . پس این دنیا یک دنیای فیکه . باید توش فیک برخورد کرد . باید فیک رفتار کرد . کسی که فیک نباشه ضرر می کنه . ای کاش این رو ده سال پیش می فهمیدم و آن وقت تصمیم های بهتری می گرفتم . ولی امروز هم دیر نیست . باید فیک بود . اینکه من چی هستم که هستم برای کسی نه ربط داره و نه مهمه .

قصد نوشتن پست ناراحت کننده ندارم . اتفاقا این پست رو هم با خوشحالی می نویسم که تازگی ها از فیک بودنم دارم لذت می برم . شاید بشه اسمش رو گذاشت اعتراف . ولی دیگه جدی نیستم روی هیچی .

تشویشم

او این روزها برای من منبع الهام و آرامش شده ، طوری که نمی‌دانم چگونه از یک مرگ حتمی نجات پیدا کردم . درست مانند فرشته‌ای که وقتی از آسمان در حال سقوط هستی آرام تو را در آغوش بگیرد و پایین بیاورد و نگذارد با مغز زمین بخوری . درست مثل آن نقشه زیرکانه‌ای که جنگ صد درصد شکست را پیروز می‌کند . درست مثل آن نوش‌ دارویی که درست چند ثانیه قبل از مرگ می‌رسد . درست مانند آن مرحمی که روی زخم‌های کشنده گذاشته می‌شود . درست وقتی که از آدم‌ها نفرت پیدا کرده ای و برای همه آرزوی مردن می‌ کنی پیدایش می‌شود . درست مثل همان خبر خوب شب امتحانی که امتحان به هفته بعد موکول شده است . هر چه بخواهم مقایسه کنم نمی‌تونم اتفاقی که افتاده را شرح کنم .

درست وقتی که از یک جنگ شکست خورده ای و بیمار شده‌ای درمانت کند و آرام آرام به میدان جنگ بفرستت تا پیروزی‌های چشمگیری به دست آوری . با آرامشی که دارد حواسش به تو باشد . تو را تشویق کند . تو را تقویت کند . مشوش باشی و آرامشت باشد . غمگین باشی و شادیت باشد. عصبانیتی باشی و معمولی ات کند ، بی‌حال باشی و انرژی ات باشد. چقدر داشتن چنین انسان‌هایی در زندگی آدم ‌ها لازم است . به شرطی که انقدر عوضی نباشی که قدرش را ندانی و اذیتش کنی . درست وقتی که من سعی داشتم پسری باشم برای نالایقان پست گرگ صفت ، آمد و نشانم داد عشق چیست . یادم داد که عشق هیچ وقت یک طرفه نمی‌شود . دوستی هیچ وقت یک طرفه نمی‌شود . از وقتی آمد همه بد های زندگی ‌ام را قلع و قمع کرده ام . آرام آرام در حال یاد گرفتن برنامه‌نویسی ام . بعد از گذشت ۵ سال دوباره وبلاگ ساختم و می‌ نویسم . دوستان جدیدی پیدا می کنم . به من پژمرده دوباره زندگی داد . چیزهای زیادی از او فهمیدم . فهمیدم که من آدم بی ارزشی نبودم . اتفاقا من با علاقه مند شدن به آدم های بی ارزش باعث شدم اون بی ارزشان و سگ صفتان ارزش پیدا کنند . درست مثل همان بیت وحشی بافقی که می فرماید:

  این همه مشتری و گرمی بازار نداشت        یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدارش شد من بودم        باعث گرمی بازار شدش من بودم

ارزش آن ها را من می دادم و گرنه چه کسی بهتر از من بود . حال بسیار خوشحالم از داشتن کسی که این را می فهمد . من را دوست دارد . من هم دوستش دارم . به او زندگی می دهم . به من زندگی می دهد . برای همدیگر زندگی می کنیم .برای همدیگر کار می کنیم و این همکاری دو جانبه و دوست داشتن دو جانبه من را از همه چیز نجات داد . من را از حس های بد نجات داد . خودم را پیدا کردم . وقتی که دست شغالان بودم زندگی بدی داشتم . پست های عاشقانه من در جاهای مختلف باعث طمع شغالان و خوکان می شد و دایما در حال ضربه خوردن بودم . یاد گرفتم که خوبی کردن برای آدمش می شود خوبی . شغال که خوبی نمی فهمد . حال از دست شغالان خلاصم . و حال می فهمم زندگی دقیقا چه معنا و مفهومی دارد . تفاوتی نداشت . چه دخترانی که شغال بودند و خود را لعل معرفی می کردند و چه پسران که کباده معرفت و شعور می کشیدند . حال کجایند ! با سیفون کشیدنی عذرشان را خواستم . باید آگاه بود . به قول وحشی بافقی که می فرماید

اینجا سر بازارچه لعل فروشی ست

مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفال است

اما این "او" بود که مرا فهماند که لعل کجاست . شغال کجاست . بعد از گذشت زمانی زیاد روز به روز بیشتر بر من ثابت گشت که او بود که من را از حال بد خودم نجات داد و من زین پس او را به طور درست و صحیح و نه یک عشق یک طرفه دوست دارم. برایش در وبلاگم (( عالیجناب عشق)) را ساختم که هرچه برای او بود در آنجا جا خوش کند .

امیدوارم اگر کسی شعور و معرفتش را داشت ، چنین انسانی نصیبش گردد. و معنای زندگی را بهتر فهمد ..

دوستش نداشتم

دوست دختری داشتم به اسم لیلا . این‌ها حاصل ارتباط من با خانم لیلاست که در قالب این پست می‌ نویسم . شاید اگر امروز شما هم دوست دختر داشته باشید این نکات برای شما هم مهم خواهند بود .

۱. دوست دخترتون باید شما رو دوست داشته باشه . براتون ارزش قایل باشه . اگر نیست بلاک

۲. دوست دخترتون نباید خودخواه باشه و همش به خودش فکر کنه . اگر نیست بلاک

۳. دوست دختر شما غلط اضافی میکنه که شما رو تحت سلطه خودش درمیاره و هر جوری که خودش دوست داره شما رو تبدیل میکنه. چنین آدمیه بلاک!

۴. دوست دختر شما باید سواد و شعورش به سواد و شعور شما بخوره . اگر نبود بلاک

۵. اگر دوست دختر شما حق نداره به جای شما تصمیم بگیره . این شکلی بود بلاک

۶. مذهبیه؟ بلاک! شک نکنید! بلاک!

۷. دوست دختر شما حق نداره به شما دستور بده که کجا برین کجا نرین! این شکلی بود بلاک

۸. شما باید به دوست دخترتون وفادار باشید و نباید با دختر دیگری چت کنید . ولی اگر دوس دخترتون کرم داره و همیشه به شما شک داره بلاک!

۹. شما حق دارین همکار،دوست،هم‌کلاسی کنترل شده ای از جنس دختر داشته باشید؟ حساسه روی این مساله ؟ بلاک!

۱۰. شما گاهی ممکنه همکار جنس مخالفتون بشین ؟ نق براش میزنه؟ بلاک!

۱۱ . اگر دوست دخترتون انقدر بیشعور و نفهمه که وقتی میگین درس و امتحان دارم باز مث کنه بهتون میچسبه بلاک!

۱۲. وقتی که دوست دخترتون براتون هزینه داره و هیچ قدمی براتون برنمیداره بلاک!

۱۳. وقتی یه کاری رو باهاتون شروع کرد که سرمایه گذاری از شما بود ولی کار نکرد اول پولتون رو از حلقومش بیرون بکشید بعد بلاک!

۱۴. برای همچین گهی موبایل نخرید حتی اگر ارزان قیمت باشه

۱۵. تفکر سیاسی شما باید با دوست دخترتون یکی باشه . اگر دیدین احمقه و نفهمه و اصلا گوش نمیده بلاک

۱۶. اگر نمی‌ذاره حرف بزنین و همش میگه بسه یه فحش پدر میتونین بهش بدین و بعدش بلاک

۱۷. اگر اطلاعات خصوصی تون رو در پست وبلاگی مثل احمق ها نوشته بود میتوانید به تمامی اعضای خانواده مذکر و مونثش فحش بدهید و بعد بلاک

۱۸. اگر اشتباه کرد فرصت اشتباه دوم بهش ندید و بلاک

۱۹. اگر بعد از مدتی فهمیدین اسمش لیلا نبوده چلغوز بوده باز هم می‌توانید بعد از چند فحش پدر بلاکش کنید

۲۰. اگر انقدر نفهم بود که ساعت سه نصف شب ۳۷ بار میس کال انداخته بود صبح بلند شید و بگین حتی تن فروش‌ها و مرغ گه خور هم میدونه سه نصف شب وقت خوابه . خانواده تو و تو چه هستی که این رو نمیفهمی و ۳۷ تا میسکال انداختی و بلاک

 

خلاصه اینکه وقتتون رو با آدم‌های گه تلف نکنید . عشق شرط و شروط داره . اگر چنین دوست دختری دارین میتونین بلاکش کنید . چون بعدها میفهمید که ثانیه ثانیه وقتتون رو چطور به لجن کشیدین.